منوی اصلی درخواست کمک کنید کمک مالی امروز

از یک زندگی جذاب

این داستان ها در مورد دختر جوانی است که معتقد بود زندگی جذابی دارد، حتی با وجود تحمل سختی های متعدد.

از یک زندگی جذاب

توسط ماریکا سوموگی

ماریکا

یک اتفاق جادویی رخ داد. با چیزی بیدار شدم که فکر می کردم یک ظاهر است. در پای تخت من فرشته ای با شنل خاکستری ایستاده بود و صورتش تا حدی زیر مقنعه پنهان شده بود. او قد بلند، لاغر و بسیار نرم صحبت می کرد.

او گفت: "من خواهر ناتالیا هستم. من برای تو آمدم، ماریکا. امشب آخرین شب شماست که ماریکا هارمات، دختر یکی از مدیران شرکت در بوداپست هستید. از فردا صبح شما را ماریا گال می نامند، دختر نامشروع یک کشاورز و البته کاتولیک رومی. فردا که خانواده ات به خانه یهود نقل مکان کنند، پیش آنها نخواهی ماند. شما ستاره زرد را از کت خود بردارید و با یک تراموا به خیابان Thökölyi 69 بروید. این صومعه برای خواهران خاکستری است. مادر برتر، اسلاچتا مارگیت، از شما استقبال خواهد کرد و از شما محافظت خواهد کرد.

یک شناسنامه جدید به من داد و پیشانی ام را بوسید و رفت. او پالاگی ناتالیا بود، نامی که هرگز فراموش نمی کنم.

صبح روز بعد، هنوز با پدر و مادرم به خانه یهودیان رفتم و در آپارتمان محبوبمان را پشت سرمان بستم. تا زمانی که بیش از 70 سال بعد با نوه ام ریانا به آنجا نرفتم، دیگر هرگز آن در ورودی را نخواهم دید.

در مورد اینکه چه چیزی را برای زندگی آینده ام به عنوان ماریا گال در چمدان کوچکم بگذارم، بحث هایی وجود داشت. (اسم واقعی من ماریان است، و راهبه ها هوشمندانه به من یک نام جدید، ماریا، که همان نام مستعار ماریکا، ماریانا را دارد، دادند. من مجبور نبودم یاد بگیرم که به یک نام مستعار جدید پاسخ دهم.) ساخته شدن. آیا باید ماسک گاز کوچک را بسته بندی کنم؟ لباس گرم بپوشم؟ در نهایت، من فقط لباس ساده می پوشیدم، زیرا از این به بعد وانمود می کردم که یک دختر کشاورز فقیر هستم.

من تعجب می کنم که آن دختر کوچک چه می کند

من تعجب می کنم که آن دختر بچه چه می کند؟ دیوانه وار در اطراف انبار می دوید. تعقیب جوجه ها حالا می نشیند و گریه می کند. تقریبا همه جوجه ها فرار کردند.

این باید دختر کوچک بوداپست باشد. او در خانه کشیش روستا، بلا کورمندی، اقامت دارد. خیلی دور از بوداپست. بسیار دور از زندگی کوتاه قبلی او. پدرش او را در کف دستش گرفته بود. فرستادن او به یک مهدکودک خصوصی آلمانی. سپس به یک مدرسه ابتدایی انگلیسی اختصاصی. او یک پرستار بچه اتریشی داشت. او می تواند قبل از ده سالگی به سه زبان صحبت کند.

اما اکنون او باید وانمود کند که فرزند فقیر و نامشروع یک کشاورز فقیر است. فقیرترین بینوایان. و البته، او باید کشیش را که اکنون در خانه اش زندگی می کرد، متقاعد کند که او یک کاتولیک رومی خوب است. دانستن تمام نمازهای صحیح در وقت مناسب.

همه چیز خوب پیش می رفت. تا این یکشنبه، زمانی که به او چاقوی بزرگی دادند و به انبار فرستادند تا یک مرغ را برای شام جشن بکشد. راهبه هایی که تمام نمازهای صحیح را به او یاد دادند، او را برای این کار آماده نکردند.

او می دانست که نمی تواند این کار را انجام دهد. او همچنین می دانست که نمی تواند به خانه برگردد و به آنها بگوید که نمی تواند این کار را انجام دهد.

او باید فرار کند. اما با مدارک جعلی او به زودی دستگیر می شد. و این پایان کار او خواهد بود. او درمانده بود.

سپس او یک مرغ لنگ بیچاره را در گوشه ای انداخت. او را به کنار کنده درخت بردند، جایی که هیزم را خرد کردند. سر بیچاره را پایین بست و بدنش را روی بیخ دراز کرد. سپس تبر گرفت و گلوی بیچاره را برید.

سپس به گوشه ای رفت تا پرتاب کند. یادم می آید بعد از آن مدت زیادی می لرزیدم.

کپی رایت © 2019 Marika Somogyi

درخواست کمک کنید
امروز مهربانی را پخش کن!

خدمات داوطلبانه در حال جمع‌آوری کارت‌های هدیه از همه نوع و سایر موارد از فهرست هدیه آمازون ما است تا تا دسامبر بیش از 300 خانواده را پشتیبانی کند.

این لیست با دقت بر اساس آنچه مشتریان ما بیشتر درخواست کرده اند جمع آوری شده است. ما برای هر کمکی سپاسگزاریم!